جایگاه آموزش در خودکارآمدی بزرگسالان
مقدمه:
مفهوم خود از موضوعاتی است که در دهه های اخیر اهمیتی بسیار یافته و در کانون توجه اغلب روان شناسان قرار گرفته است و توجه به آن بعنوان یکی از موضوعات مهم و اساسی روان شناختی هم چنان رو به افزایش است. نه تنها روان تحلیلگرها بلکه شناخت گرایان و رفتارگرایان نیز در کاربردهای بالینی و تربیتی به خود توجه میکنند. روان شناسان شخصیت و روان شناسان اجتماعی و تحولی نیز بیش از پیش پژوهشها را متوجه و معطوف به خود کرده اند و حتی نظریه های جدید هوش نیز رجوعی به خود دارند. (Bandura,1993)
مفهوم خود در نظریه های مختلف
مفهوم خود پس از یک دوره فراموش شده گی نسبی در دهه های اخیر مجدد مورد توجه قرار گرفته است. این مفهوم همواره در کانون توجه متخصصان بالینی، روان تحلیل گرایان، شناخت گرایان و رفتارگرایان بوده و روانشناسان اجتماعی، تحولی و شخصیت پژوهش های زیادی را معطوف به آن کرده اند. خود حتی در نظریه های جدید هوشی استرنبرگ نیز مورد نظر بوده است. (محسنی، 1375)
در نظام شناختی - ساختاری پیاژه خود از خلال آگاهی یابی بر خویشتن به عنوان خود مستقل و متفاوت از دیگری و دیدگاه خاص شخص در طی دور نمای تحول صورت می گیرد. آگاهی بر نتیجه عمل و آگاهی بر جسم به صورت متمایز از دنیای فیزیکی در حوالی یک سال و نیم تا دو سال بوجود می آید. آگاهی بر تمایز دیدگاه شخص از دیدگاه دیگران در حدود هفت سالگی و بالاخره آگاه بودن از خود به صورت توانایی اندیشیدن برخود در دوره نوجوانی که دوره تفکر انتزاعی است، صورت می گیرد. (پیاژه 1967، نقل از محسنی 1375)
الف- در مکتب روان تحلیل گری خود در ارتباط با مفاهیم دیگر به ویژه من[1] , تعریف می شود. من میانجیگر تشفی خواستهای غریزی ناآشنا با محدودیتها، ممنوعیت های دنیای واقعی است و می باید در این میان تعادل را حفظ کند. خود از خلال مراجعه به «من» تعریف شده و گاه به شخصیت نیز بسیار نزدک می شود. در نظر فروید خود از ارکان دستگاه روانی نیست. حفاظت خود از نقشهای «من» می باشد.
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 02 مرداد 1402 (23:59)
- گزارش تخلف مطلب