نظریه های رشد شناختی ویگوتسکی و برونر
نظریه رشد شناختی ویگوتسکی یا نظریه اجتماعی - فرهنگی رشدSOCIOCULTURAL THEORY OFDEVELOPMENT
اهمیت فرهنگ و زمینه اجتماعی – تاریخی در تحول شناختی
به باور ویگوتسکی، کنش متقابل میان یادگیرنده و محیط اجتماعی اش تعیین کننده اصلی رشد شناختی اوست.
((خاستگاه روان آدمی اجتماع است و فرایندی که به آن شکل می دهد ارتباط است.))
ویگوتسکی معتقد است رشد شناختی کودک عموما به مردمی که در دنیای او زندگی می کنند وابسته است و دانش، نگرش و ارزشهای فرد در تعامل با دیگران تحول می یابد.
1 – کارکردهای نخستین ذهنیPRIMARY MENTAL FUNCTIONS
کارکردهای ذهنی
2 – کارکردهای عالی ذهنیHIGHER MENTAL FUNCTIONS
کارکرد یا function به فرایندهای ذهنی مانند توجه، ادراک، حافظه و تفکر اشاره دارد. این کارکردهای ذهنی در سالهای اغاز عمر بطور طبیعی وجود دارند و در انسان و حیوان یافت می شوند ویژگی مهم انها غیرارادی بودن و نا آگاه بودن است.
مثال: حافظه در شکل اولیه اش عبارت است از شکل گیری خود بخودی یک تداعی بین دو رویداد که با هم رخ می دهند. گربه صدای بازکردن در قوطی غذا را با غذا تداعی می کند.
یا توجه در شکل نخستین خود، یک حرکت خود بخودی و غیرارادی است. مثلا هم انسان و هم حیوان پس از شنیدن یک صدای شدید، بدون اراده بسوی آن توجه می کنند.
کارکردهای عالی ذهنی: مثل استدلال منطقی، توجه انتخابی و زبان و..... ویژه انسانند و بر اساس کارکردهای نخستین تحول می یابند.
تفاوت کارکردهای عالی ذهنی با کارکردهای نخستین ذهنی:
1 – زیر کنترل انسانی قرار دارند و با اراده او انجام می شوند.
2 – خاستگاه اجتماعی دارند.
3 – به کمک ابزارهای روانشناختی رخ می دهند.
کارکردهای عالی ذهنی ازطریق تعامل بین فرد و زمینه اجتماعی او تحول می یابند.
هر کارکرد عالی ذهنی الزاما در ابتدا یک کارکرد اجتماعی است.(سیف،1386،ص94)
درونی سازی: INTERNALIZATION
به فرایند تبدیل تدریجی تجارب یا فعالیتهای اجتماعی بیرونی به فرایندهای عالی ذهنی درونی سازی می گویند. این فرایند از طریق یک واسطه امکان پذیر می شود.
دریسکول: استفاده از واسطه یعنی تغییر دادن یک موقعیت محرکی در فرایند پاسخ دادن به آن نه بطور مستقیم بلکه از طریق نوعی پیوند امکان پذیر است. (از طریق یک ابزار یا علامت)
ابزار: به چیزی گفته می شود که در خدمت چیزی دیگر بکار برود. ابزار یک شی بیرونی است که مورد دستکاری فرد قرار می گیرد تا با آن بر محیط عمل کند. میمونها در آزمایش کهلر برای دستیابی به موز دور از دسترس از یک چوب استفاده می کردند. چوب در اینجا یک ابزار است.
علامت: چیزی است که بجای چیز دیگر مورد استفاده قرار می گیرد. علامت به بازنمایی درونی یک شی یا یک نماد گفته می شود که دارای معنی خاص فرهنگی است. مثال: دانش آموزان یاد می گیرند که یک راه ساده حل مسائل عددی این است که از حرف X برای مقدار مجهول استفاده کنند آنها به این طریق مسائل را به علامتهای ریاضی تبدیل می کنند تا بتوانند برای آنها راه حل بیابند.
از نظر ویگوتسکی رشد شناختی فرد، بدون در نظر گرفتن محیط فرهنگی – اجتماعی او قابل درک نخواهد بود.(همان)
قانون کلی رشد فرهنگی – اجتماعی در نظریه ویگوتسکی:
هر کارکرد عالی ذهنی، پیش از آنکه بصورت یک فرایند روانشناختی در شخص رخ دهد، ابتدا در یک سطح اجتماعی وجود دارد. ویگوتسکی این موضوع را به عنوان انتقال از سطح بین ذهنی به درون ذهنی توصیف کرده و رشد تدریجی کارکردهای عالی ذهنی از طریق تعامل اجتماعی را درونی سازی نام نهاده است. مثال: توانایی تفکر انتقادی می تواند از تعامل اجتماعی مانند پرسش و پاسخ به روش سقراطی ایجاد شود.
گفتار خود محورانه: EGOCENTRIC SPEECH
گفتار خود محورانه از دید ویگوتسکی، چگونگی تبدیل تعامل یا روابط اجتماعی به کارکردهای ذهنی را نشان می دهد. ویگوتسکی این نوع گفتار کودک را بر اساس مفهوم درونی سازی توضیح می دهد و می گوید گفتار خود محورانه، گفتار اجتماعی است که جریان درونی سازی بسوی گفتار درونی را نشان می دهد.
مراحل رشد زبان از دید ویگوتسکی:
1 - گفتار اجتماعی یا گفتار بیرونی: پیش از سه سالگی ظاهر می شود و نقش آن کنترل رفتار دیگران است. مثلا: وقتی کودک به مادرش می گوید شیر می خواهم از این طریق به کنترل رفتار دیگران اقدام می کند.
2 - گفتار خود محورانه: بین 3 تا 7 سالگی رخ می دهد. این نوع گفتار، مرحله انتقالی گفتار بیرونی به گفتار درونی است. در این مرحله کودکان غالبا برای کنترل رفتارشان با خودشان حرف میزنند. مثلا: هنگام انجام کاری، آنچه را که انجام می دهند به زبان می آورند. نقش گفتار خود محورانه کنترل و هدایت رفتار خود است.
گفتار خود محورانه از دید پیاژه و ویگوتسکی:
پیاژه: گفتار کودکان پیش عملیاتی خود محورانه و غیر اجتماعی است.
ویگوتسکی: کودکان این نوع گفتار را برای کنترل و هدایت رفتار خود مورد استفاده قرار می دهند.
ویگوتسکی از گفتار خصوصی بجای گفتار خود محورانه استفاده می کرد.
پژوهشها نشان می دهد وقتی که کودکان با تکالیف دشوار سروکار دارند یا زمانی که اشتباهات زیادی مرتکب می شوند از گفتار خصوصی بیشتر استفاده می کنند.
3 – گفتار درونی: پس از 7 سالگی ظاهر می شود. گفتار درونی با خود سخن گفتن بطور بی صداست. گفتار درونی به اندیشه و رفتار انسان جهت می دهد و در همه کارکردهای عالی ذهنی وجود دارد. (همان)
تفکر و زبان:
در نظریه ویگوتسکی، تفکر و زبان در کودکان بصورت دو فعالیت مستقل از هم شروع می شوند.
در ابتدا تفکر پیش زبانی یا تفکر بدون زبان و زبان پیش عقلی یا گفتار بدون تفکر وجود دارند.
مثال: کوشش کودکان در ماههای اول زندگی برای حل کردن مسائلی مانند دستیابی به اشیا و بازکردن در موردی از تفکر بدون زبان است.
مثالی دیگر: غان و غون کردن کودک با هدف جلب توجه یا خوشحال کردن بزرگسالان موردی از زبان بدون تفکر است.
در حدود 2 سالگی منحنی های مجزای تفکر و پیش زبانی و زبان پیش عقلی به هم میرسند در نتیجه تفکر زبانی و زبان عقلانی می شود.
در فاصله 2 تا 7 سالگی، زبان هم نقش درونی (هدایت و جهت دهی به تفکر) و هم نقش بیرونی (انتقال نتایج تفکر به دیگران) را ایفا می کند.
خود نظم دهی:
- یعنی توانایی اندیشیدن و حل کردن مسائل بدون کمک دیگران
- به کنترل فرد بر فرایندهای شناختی اش (تفکر، حافظه و....) گفته می شود
مراحل خود نظم دهی:
1 – نخست کودک یاد می گیرد که اعمال و صداها دارای معنی اند. بعنوان مثال: کودک می آموزد که دست دراز کردن او بسوی یک شی برای دیگران این گونه معنی می دهد که او آن شی را می خواهد.
2 – انجام تمرین: کودک حرکاتی را که باعث جلب توجه دیگران می شود تمرین می کند و نیز برای تسلط بر زبان با دیگران به گفتگو می پردازد.
3 – استفاده از علامت برای تفکر و حل مسئله بدون کمک دیگران. در این مرحله کودکان خود نظم دهنده یا خودسامانگر می شوند.
پیاژه
- رشد یا تحول مقدم بر یادگیری است.
- مرحله ای از رشد شناختی که کودک در آن قرار دارد تعیین کننده ماهیت یادگیری اوست و لذا نمی توان با آموزش فراتر از رشد شناختی کودک در او یادگیری ایجاد کرد.
ویگوتسکی:
- یادگیری پیش از رشد می آید. (یادگیری مقدم بر رشد است).
- فرایندهای رشد یا تحول بدنبال فرایندهای یادگیری رخ می دهند.
منطقه تقریبی رشد:
منطقه تقریبی رشد در نظریه ویگوتسکی اهمیت تعامل اجتماعی را در رشد و یادگیری نشان می دهد.
ویگوتسکی می گوید کودکانی که به تنهایی از عهده انجام پاره ای تکالیف یادگیری بر نمی آیند به کمک بزرگسالان یا دوستان بالغ تر و آگاه تر از خود انجام آن کارها را یاد می گیرند.
توانایی کودک در حل مسائل بطور مستقلانه (آنچه که در نظر پیاژه است) معرف سطح کنونی رشد او و توانایی اش در حل مسائل به کمک دیگران نشان دهنده سطح رشد بالقوه اوست.
منظور از منطقه تقریبی رشد، تفاوت بین سطح کنونی یا سطح رشد واقعی کودک و سطح رشد بالقوه اوست. بعبارت ساده تر منطقه تقریبی رشد به دامنه ای از تکالیف گفته می شود که کودک به تنهایی از عهده انجام آنها بر نمی آید اما به کمک بزرگسالان یا دوستان بالغ تر از خود قادر است آنها را انجام دهد.(همان)
مثال برای ارزیابی ZPD یک کودک:
فرض کنید سن عقلی در کودک با یک آزمون هوشی، 8 سال تعیین شده است از نظر ویگوتسکی ما نمی توانیم کارمان را در همین جا متوقف کنیم ما ادامه میدهیم تا مشخص شود چگونه هر یک از این کودکان تلاش خواهند نمود مسایلی را که برای کودکان بزرگتر طراحی شده حل کنند ما به هر کودک با توضیح دادن، پرسیدن سوالات هدایت شونده و معرفی عناصر اصلی راه حل کمک می کنیم با این کمک یکی از این کودکان مشکلات را در سطح یک کودک دوازده ساله و دیگری در سطح یک کودک 9 ساله حل می کند این تفاوت بین سنین عقلی کودکان و سطح عملکردی که آنها از طریق همکاری با یک بزرگسال بدست می آورند ناحیه تقریبی رشد گفته می شود.(بیابانگرد،1384،ص51)
رشد شناختی زمانی به حداکثر میرسد که در منطقه تقریبی رشد، تعامل اجتماعی صورت پذیرد.
بعضی مربیان به لحظه ای که یک کودک یا گروهی از کودکان در آستانه آمادگی برای یادگیری یک مفهوم قرار دارند لحظه آموزش پذیر گفته اند.
تکیه گاه سازی: SCAFOLDING
تکالیفی که در منطقه تقریبی رشد قرار دارند هنوز از سوی کودک آموخته نشده اند اگر بزرگترها کودک را یاری دهند از عهده انجام آن تکالیف و یادگیری آنها برخواهد آمد برونر کمک و راهنمایی دیگران را تکیه گاه سازی نامیده است.
در تکیه گاه سازی ابتدا معلم یا شخص دیگری که یادگیرنده را یاری می دهد سهم عمده ای از مسئولیت را به عهده می گیرد اما به تدریج که یادگیری پیش میرود مسئولیت به یادگیرنده واگذار می شود..(سیف،1386،ص100)
سکوسازی اصطلاحی است که دکتر بیابانگرد برای واژه SCAFFOLDING بکار برده است. (بیابانگرد،1384،ص51)
سکوسازی یعنی فن تغییردادن سطح حمایت. در طول مدت جلسه تدریس، شخصی ماهرتر میزان راهنمایی را تنظیم کرده تا مناسب سطح عملکرد جاری کودک گردد. هنگامی که تکلیف یادگیری دانش آموز جدید است شخص ماهرتر ممکن است از آموزش مستقیم استفاده کند همین که کفایت و شایستگی دانش آموز افزایش می یابد راهنمایی کمتری صورت می گیرد. (بیابانگرد،1384،ص52)
ویگوتسکی: آزمونهای هوش عملکرد مستقلانه کودک را می سنجد یعنی سطح رشد فعلی او
به باور ویگوتسکی، آنچه کودکان به کمک دیگران می توانند انجام دهند بیشتر معرف توانایی واقعی آنان است تا آنچه به تنهایی از عهده اش بر می آیند. بنابراین برای شناسایی رشد کودکان، باید هم سطح رشد فعلی و هم سطح رشد بالقوه آنان را شناخت.
کاربردهای آموزشی نظریه ویگوتسکی:
1 – بر اهمیت زبان تاکید زیادی شده است. پس مدارس باید زبان را یک موضوع محوری تلقی کنند و معلمان در آموزش زبان جدیت بیشتری به خرج دهند.
2 - بر مسائل فرهنگی و اجتماعی تاکید زیادی دارد. پس لازم است مطالب درسی در یک بافت فرهنگی – اجتماعی آموزش داده شوند و در تمام مراحل تحصیلی مسائل فرهنگی و اجتماعی از نظر دور نمانند.
3 - طبق مفهوم منطقه تقریبی رشد، معلم باید در آموزش موضوعات مختلف به دانش آموزان، پیشاپیش رشد ذهنی آنان حرکت کند. (مسائل قدری فراتر از سطح تواناییهای فعلی آنان باشد).
4- معلمان کودکان را به حرف زدن با خود تشویق کنند زیرا با خود سخن گفتن کودکان را در هدایت و کنترل اندیشیدن یاری می دهد. (سیف،1386،ص100)
مقایسه نظریه های ویگوتسکی و پیاژه:
1 - دیدگاه ویگوتسکی نسبت به تاثیر آموزش بر رشد شناختی بسیار خوش بینانه تر از دیدگاه پیاژه است.
2 - روش آموزش پیاژه عمدتا یک روش اکتشافی فردی است اما روش آموزش ویگوتسکی روش اکتشافی هدایت شده است.
3 - ویگوتسکی گفتار درونی را برای رشد شناختی بسیار مهم میداند در حالیکه از نظرپیاژه آن یک رفتار ناپخته است.
4 - پیاژه تعامل بین کودک و دنیای فیزیکی اش را در رشد شناختی اساسی میداند اما ویگوتسکی بر کنش متقابل میان یادگیرنده و محیط اجتماعی اش بیشتر تاکید می کند.
5 - برای پیاژه رشد باید پیش از یادگیری اتفاق افتد اما ویگوتسکی معتقد است که یادگیری یک فرایند فعال است و نیازی به انتظار کشیدن برای آمادگی نیست.(همان)
نظریه رشد شناختی برونر:
از نظر برونر آموزش یعنی کوشش برای کمک به شکل گیری رشد شناختی
نظریه برونر بر فرایند تفکر تاکید می کند و بازده اصلی رشد شناختی تفکر است و هدف آموزش و پرورش باید این باشد که یادگیرنده را بصورت متفکری خود مختار درآورد.
برونر در پژوهشهای خود به دنبال پاسخ این سوال بود که اطلاعات مربوط به جهان هستی چگونه به رمز در می آیند، سازمان می یابند و ذخیره می شوند.
منظور از بازنمایی اشاره به چیزی است که جای چیز دیگری را می گیرد یا نماد آن به حساب می آید.
مراحل رشد شناختی:
1 - مرحله حرکتی یا عملیenactive representation
در این مرحله کودکان رویدادهایی را که تجربه می کنند به پاسخ های حرکتی یا عملی باز نمایی می کنند. برای مثال کودکان نمی توانند محل قرار گرفتن فروشگاه نزدیک خانه شان را برای شما بگویند اما قادرند شما را از راهی که قبلا رفته اند به آنجا ببرند.
2- مرحله تصویری یا شمایلی iconic representation
در این مرخله کودک رویداد های زندگی خود را به صورت تصاویر ذهنی حفظ می کند کودکی که می تواند با رسم نقشه راه خانه تا فروشگاه نزدیک خانه شان را نشان دهد ازبازنمایی تصویری سود می برد.
3- مرحله نمادی symbolic representation
بازنمایی نمادی شامل استفاده از نظامهای نمادی اختیاری مانند زبان یا علایم ریاضی است.دانش اموزی که می تواند یک نقاشی را بصورت کلامی توضیح دهد از بازنمایی نمادی سود می برد.
چایلد در تبیین مراحل رشد برونر و پاسخ به این پرسش که چگونه انسان تجارب را بازنمایی می کند می گوید:
1- نخست استفاده از ابزار را برای افزودن بر توانایی های حرکتی خود اموختند مثلا بیل توانایی انسان در استفاده از دستها را افزایش می دهد یعنی ابزار جانشین اندامهای ناکافی بدن می شود.
2- انسان اموخته است توانایی های حسی خود را از راه استفاده از نظامهای علامتی افزایش دهد مثلا اختراع میکروسکوپ جهت گسترش تجارب حسی خود
3- نظامهای نمادی را یاد گرفته است که هدف انها انتقال تجربه حاصل از چیزهای واقعی یا خیالی در غیاب انهاست
توالی مراحل رشد: مراحل سه گانه برونر بطور متوالی رخ می دهند.
مرحله حرکتی مرحله تصویری مرحله نمادی برونر
مرحله حسی حرکتی عملیات عینی عملیات صوری پیاژه
بیگه و شرمیس می گویند دو مضمون عمده تار و پود نوشته های مربوط به یادگیری برونر را بهم پیوند می زند:
1- کسب دانش به هر شکلی که باشد یک فرایند فعال است.
2- یاد گیرنده دانشش را خودش می سازد یعنی هر شخص را باید بعنوان یک مشارکت کننده فعال در فرایند دریافت دانش در نظر گرفت که اطلاعات را انتخاب می کند و تغییر شکل می دهد و فرضیه می سازد و ان فرضیه ها را با توجه به شواهد ناهمخوان یا مغایر تغییر می دهد.
نکته دیگر در نظریه یادگیری برونر:ساده سازی و معنی دار ساختن تجربه های اکتسابی توسط یادگیرنده یک نیاز ذاتی فرض می شود انجام این کار مستلزم مفاهیم یا مقولات است.مفهوم یا طبقه حاصل تجرید عناصر مشترک بین رویدادها و تجارب است.از ترکیب این مفاهیم به قواعدی دست می یابیم که به ما امکان می دهد روابط بین مفاهیم را کشف کنیم برونر به این نظم،نظام رمزی نام نهاده است که منظور از ان یک ترتیب سلسله مراتبی از مفاهیم است
برونر معتقد است بهترین کار ان است که یادگیرنده خود نظام را کشف کند نه اینکه معلم انرا بصورت اماده در اختیار او قرار دهد.برونر مدافع یادگیری اکتشافی است.
طرحی برنامه درسی در نظریه برونر:
1- بجای مجموعه ای از واقعیت ها یا اطلاعات پراکنده،باید به دانش اموزان ساختار بنیادی دانش اموزش داده شود منظور از ساختار بنیادی دانش ارکان مهم هر نظام علمی از قبیل مفاهیم،اصول و روشهای پژوهشی مربوط به ان علم
اموزش ساختار بنیادی دانش موجب درک بیشتر دانش اموزان از موضوع درسی و تشویق انان به کاوشگری و حل مسئله خواهد شد و به انان کمک خواهد کرد تا چگونه یاد گرفتن را یاد بگیرند
2- برنامه درسی مارپیچیspiral curriculum
یعنی تکرار اندیشه های بنیادی یک موضوع درسی در سراسر دوره اموزشی بطور دوره ای.
در این برنامه دانش اموزان ابتدا مطالب را در سطحی ساده می اموزند امال در مراحل بعدی همان مطالب را در سطحی پیشرفته تر و مفصل تر به انان اموزش داده می شود.
کاربردهای آموزشی نظریه برونر:
آموزش و پرورش اهمیت زیادی دارد.
به اعتقاد او آمادگی یعنی اینکه موضوع مورد یادگیری برای یادگیرنده ای که می خواهد آن را بیاموزد آماده شده باشد. هر موضوعی را می توان باانطباق دادن روشهای اموزشی بر سطح کارکرد شناختی کودکان به انان یاد داد.
هر حیطه ای از آموزش را می توان به طریق یکی از نظام های سه گانه حرکتی-تصویری و نمادی ارایه کرد.
یادگیری مورد نظر او یادگیری اکتشافی هدایت شده است تا روش اکتشافی کاملا مستقلانه (همان)
تاریخ: سه شنبه , 24 مرداد 1402 (01:10)
- گزارش تخلف مطلب