تجربه عرفانی در اندیشه ویتگنشتاین
تجربه خود به مثابه عالم یا تجربه آگاهی فرد به عنوان وجودی که با جهان متحد است، دیگر آگاهی فرد از خودش محسوب نمی شود، بلکه به مفهوم مستغرق شدن کامل در تجربه ای خاص است، خواه این تجربه دیداری باشد، خواه شنیداری؛ به این معنا آدمی با محتوای تجربه خویش متحد می شود.
این تجربه را می توان این گونه بیان کرد: «هیچ جهانی غیر از من وجود ندارد» و نیز می توان گفت: «ذهن چیزی جز کوه ها، رودخانه ها، سرتاسر زمین، خورشید و ماه و ستارگان نیست.» در این تجربه جهان و آگاهی فرد وجود دارد و چیز دیگری باقی نمی ماند و تجربه،این واقعیت است که هنگامی که وجود من به خاموشی می گراید جهان نیز پایان خواهد یافت. از دیدگاه عارف مرگ، مرگ بدن نیست بلکه مرگ آگاهی و نابودی چراغ دانایی و آگاهی آدمی است. من و جهان یک چیز هستیم که در آن جهان با من به وجود می آید و در لحظه مرگ رو به خاموشی خواهد گرایید. در حقیقت تقریر ویتگنشتاین از این مطلب به این صورت است: «بنابراین جهان هنگام مرگ تغییر نمی کند بلکه پایان می پذیرد.» تجربه یکسان بودن خود و جهان در نهایت به این معناست که همه دوگانگی ها توهمی بیش نیستند. دوگانگی نهایی بین ذهن و ماده است. این سخن که همه چیز یکی است یا اینکه آگاهی و جهان یکی هستند، فقط به این معناست که آنها به گفته اسپینوزا در واقعیت جدا از یکدیگر نیستند، بلکه دو بعد از یک واقعیت هستند. در این صورت است که ما می توانیم به چگونگی اتحاد وجود یعنی اتحاد خود فرد با جهان پی ببریم و همین یگانگی یا بی خویشتنی ویژگی عمده تجربه عرفانی است.
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 07 مرداد 1402 (02:59)
- گزارش تخلف مطلب