نظریه رشد اخلاقی کلبرگ
تاثیرگذارترین روانشناس که در مورد رشد اخلاقی مطالعه و تحقیق کرده لارنس کلبرگ1 (1927-1987) است."او شخصی فروتن و بمعنای واقعی محققی بود که به طور عمیق و گسترده در موضوعات فلسفه و روانشناسی تفحص کرده و از بزرگانی چون ژان ژاک روسو2، جان دیوئی3،و جمیز بالدوین4 قدردانی نموده بود"(کرین،1985). بعلت استعداد فراوان در عرض یکسال دوره لیسانس را به اتمام رساند و رساله دکترایش را در سال 1955 در دانشگاه شیکاگو بر اساس مراحل رشد اخلاقی نوشت و تحقیقات وجستجوهایش را در دانشگاه هاروارد ادامه داد. تئوری او بر اساس عقیده سقراط که گفت: "عدالت غایت هر استدلال اخلاقی است " و همچنین روی عقیده پیاژه در مورد مراحل کیفی رشد، بنا شده که کلبرگ آن مراحل را در حوزه استدلال اخلاقی به کار بست (دیسنر و سیمونز، 2000). کلبرگ رشد اخلاقی را در سه سطح پیش عرفی5، عرفی6، پس عرفی7 تقسیم کرده و هر سطح را در دو مرحله و جمعاً رشد اخلاقی را در شش مرحله مورد بررسی قرار داده است. نمونه اولیه کلبرگ یک گروه 75 نفری از پسران بین ده تا پانزده سال بود که در اواسط دهه 1950 از آنها مصاحبه به عمل آورد. او داستان هایی مطرح می کرد و در آنها مسائلی می گنجاند سپس از آن پسرها می پرسید که چطور این تنگناهای اخلاقی را حل می کنند؟ آنها هر سه یا پنج سال مصاحبه می شدند و هنوز بعد از چهل سال این مصاحبه ها ادامه دارند! (دیسنر و سیمونز،2000). سوال اساسی اینجاست که آیا مراحل رشد اخلاقی طبق نظرکلبرگ عمومیت دارد؟
رسیدن به مرحله آخر رشد اخلاقی که مطلوب همه کسانی است که در مورد اخلاق اظهار نظر می کنند بسیار سخت است اما قبل از اینکه به آرای کلبرگ بپردازیم باید دید این فکر از کجا آمده است؟ روانشناسان و فیلسوفان متعددی در مورد اخلاق مطلب نوشته اند اما شاخص ترین آنها امانوئل کانت8 (1710-1790) است که عقایدش در مورد اخلاق سبب شده که عده زیادی به سادگی از نوشته هایش رد نشوند."از نظر کانت دو نوع اخلاق وجود دارد، اخلاق به معنی واداشتن و مجبور کردن، که متکی بر عامل تابعیت است که اخلاق "دیگر پیرو"9 می نامد، یعنی مقررات وضع شده به وسیله دیگران که صورت امر و نهی دارد، از نظر کانت این اخلاق واقعی نیست، تنها اخلاق واقعی اخلاق "خود پیرو"10 است که در آن فرد، واضع و اجرا کننده مقررات برای مهار خود می باشد. در این مرحله اعمال فرد را ارزش ها و عقاید درونی و باطنی او مهار می کنند (کدیور، 1383).
- مراحل رشد اخلاقی مطابق تئوری کلبرگ 1981 چنین است (اسنری،جان)1:
مراحل آن چیزی که درست است
مرحله اول: جهت گیری تنبیه و اطاعت2 – با مرحله اول پیاژه در مورد اخلاق مشابهت دارد در این مرحله، کودک نسبت به مراجع قدرت تمکین دارد و از شکستن قواعد اجتناب می کند تا مجازات نشود ; از خسارت مادی به اشخاص و اموال اجتناب می کند.
مرحله دوم: نفع پرستی و مقاصد ابزارگونه 3 – در این مرحله کودک قواعد را در جهت ارضای علاقه آنی شخصی خود دنبال می کند و در بعضی شرایط نیازهای دیگران را مورد توجه قرار می دهد ; بیشتر بعنوان یک معامله متقابل و تجارت به آن می نگرد.
مرحله سوم: همنوا شدن با دیگران در روابط بین فردی4 – جهت گزینی پسر خوب، دختر خوب. در این مرحله رفتار خوب، رفتاری است که تائید دیگران را بدنبال دارد و مردم عموماً انتظار آن را دارند، مهم خوب بودن است.
مرحله چهارم: مطابق اجتماع و سیستم نگاهدارنده5 - اخلاق بر اساس قانون و مقررات اجتماعی. در این مرحله فرد وظایفی را که قبول کرده انجام می دهد و بر این باور است که قوانین باید پشتیبانی شود رفتار درست در این مرحله، انجام وظیفه ای است که قانون و اجتماع بر عهده فرد گذاشته است.
مرحله پنجم: اخلاق بر اساس قرارداد اجتماعی، ارزش، حقوق فردی6. آگاهی از این که افراد عقاید و ارزشهای متنوعی دارند و نیز آگاهی از این که بیشتر ارزش ها و قواعد نسبی بوده، اما باید با رعایت بی طرفی حمایت شوند زیرا این ارزش ها و قواعد، قراردادهای اجتماعی هستند ; بعضی ارزشها و حقوق غیر نسبی مانند "زندگی" و" آزادی"، باید در هر اجتماعی، بی اعتنا به نظرات اکثریت حمایت شوند.
مرحله ششم: اصول اخلاقی عالمگیر7 – دنبال کردن اصول اخلاقی "خود انتخابی"8; قوانین مخصوص یا موافقتهای اجتماعی معتبر هستند زیرا آنها بر اساس چنین اصولی (اخلاقی)پایه ریزی شدند; وقتی قوانین این اصول را نقض می کنند، فرد مطابق این اصول عمل می کند این اصول که اصول مطلق عدالت است، عبارتند از: برابری حقوق انسانی و احترام به شان و منزلت نوع انسان بعنوان اشخاص فردی ; باور فرد، دلیل درستکاری است ; بعنوان یک شخص منطقی، به اعتبار اصول اخلاقی جهانی و حسی از تعهد شخصی به دیگران، رفتار می کند.
کلبرگ می گوید "به محض اینکه ما با کودکان در مورد اخلاق صحبت می کنیم، درمی یابیم که آنها راه های زیادی برای قضاوت دارند که در آنها " درونی سازی" شده که از بیرون متاثر نشده است، و از طرف پدر و مادر یا معلم بطور آشکار و مستقیم به آنها منتقل نشده است"(کلبرگ، به نقل از دیسنر و سیمونز، 2000). کلبرگ تحقیقی بر کودکان و نوجوانان در کشورهای امریکا، مکزیک، تایوان، و ترکیه با دارا بودن فرهنگ های مختلف نمود." روش او چنین بود که سه فرم مختلف در مصاحبه هایش قرار داد هر یک از فرمها شامل سه تنگنا اخلاقی بود درهر فرمی، تنگنا اول بر اساس موضوعی از زندگی در مقابل قانون بود. تنگنا دوم بر پایه موضوع وجدانی مقابل مجازات بود و تنگنا سوم بر اساس موضوع قراردادی مقابل قدرت حاکمه بود"(اسنری،1982 به نقل از دیسنر و سیمونز،2000).
در داستان معروف آن زن که به بیماری سرطان مبتلا شده و در حال مرگ است و شوهرش هاینز دارو را میدزدد، جواب کودکان می تواند چنین باشد (به نقل از کدیور،1383):
مرحله1- پاسخ موافق: او باید دارو را بدزدد چون اگر اجازه دهد زنش بمیرد به دردسر می افتد. پاسخ مخالف:او نباید دارو را بدزدد، چون اگر این کار را بکند، دستگیر شده به زندان می افتد.
مرحله2 – پاسخ موافق: دزدیدن دارو درست است چون می خواهد زنش زنده بماند. پاسخ مخالف: دزدیدن دارو درست نیست زیرا دارو ساز از این طریق امرار معاش می کند.
مرحله3 – پاسخ موافق: باید بدزدد زیرا اگر این کار را نکند مردم بخاطر اینکه زنش را دوست نداشته، او را سرزنش می کنند. پاسخ مخالف: چون نزد خانواده بی حرمت می شود این کار را نباید انجام دهد.
مرحله4 – پاسخ موافق: باید دارو را بدزدد اما فقط به این نیت که پول آن را به دارو ساز بپردازد. پاسخ مخالف: این طبیعی است که او بخواهد همسرش را نجات دهد اما دزدیدن همیشه کار خطایی است.
مرحله5 – پاسخ موافق: دزدیدن در این موقعیت واقعاً درست نبود اما اگر انجام دهد مجاز و محق است. پاسخ منفی: افراد نمی توانند هنگامی که دچار یاس و ناامیدی می شوند دست به دزدی بزنند. ممکن است هدف خوب باشد، اما هدف وسیله را توجیه نمی کند.
مرحله6 – پاسخ موافق: او باید بدزدد. او باید بر اساس اصل بقای زندگی و احترام به آن عمل کند. پاسخ مخالف: اگر او دارو را بدزدد به وسیله دیگران سرزنش نمی شود، بلکه او خود را به دلیل سرپیچی از معیارهای انسانی، چون صداقت و درستکاری، سرزنش و توبیخ می کند.
از نظر کلبرگ نوع استدلال کودکان و نوجوانان، سطح رشد اخلاقی آنها را نشان می دهد. از نظر او استدلال آنها مهم بود نه رفتاری که از آن استدلال ناشی می شد. برای مثال امکان دارد دریک تنگنای اخلاقی چند نفر یک رفتار مشابه انجام دهند اما استدلال و قضاوتشان متفاوت باشد، ممکن است یک کودک و یک فرد بزرگسال در یک موضوع به یک صورت رفتار کنند اما با قضاوت های متفاوت.
کلبرگ در مقاله اش می نویسد "بعنوان یک مثال از یافته هایمان سیر مراحل و پیشرفت دو پسر را بر جنبه " ارزش زندگی انسان " بررسی کردیم. از پسر اول، تامی پرسیده شد: " آیا نجات جان یک شخص مهم بهتر است یا نجات جان عده زیادی انسانهای غیر مهم؟" در 10 سالگی او پاسخ داد " همه افراد ی که غیر مهم هستند چون یک مرد فقط یک خانه و شاید تعدادی اسباب و اثاثیه داشته باشد اما تعداد زیادی از مردم مقادیر بیشماری اثاثیه و پول دارند." واضح است که تامی در مرحله یک قرار دارد، او ارزش نوع انسان را با ارزش دارایی های او مقایسه می کند. سه سال بعد در سن 13 سالگی تصور تامی از ارزش زندگی بوسیله پرسش نمایان تر می شود، " آیا دکتر باید خواهش زنی را که مبتلا به یک مرض کشنده است و بخاطر درد شدید درخواست مرگ دارد، اجابت کند؟"... (کلبرگ، به نقل از دیسنر و سیمونز،2000).
کلبرگ در 16 سالگی از تامی دوباره می پرسد و پاسخش مرحله 3 را نشان می داد. پسر دیگر ریچارد بود که در 13 سالگی در مورد همان پرسش (mercy kill) جواب می دهد که پاسخش مرحله 4 و در 20 سالگی، پاسخش مرحله 5 را نشان می دهد. “در 24 سالگی ریچارد پاسخ می دهد: زندگی انسانی مقدم بر هر ارزش قانونی و اخلاقی دیگر است، زندگی انسانی ارزش لاینفکی دارد. ارزش فردی نوع بشر مرکزیت دارد جاییکه اصول عدالت و عشق به ارتباط های انسانی معنا می دهد. بخاطر درک ارزش زندگی انسانی و احترام متقابل برای انسان بعنوان یک فرد، این مرد جوان در مرحله 6 قرار دارد. او قدم به قدم در یک سلسله حرکت کرده است، که به یک تعریف ارزشمند از زندگی انسان صرفنظر از اجتماع و قدرت الهی رسیده است"(کلبرگ، به نقل از دیسنر و سیمونز،2000).
در این مثالها کلبرگ نشان می دهد که رشد اخلاقی بعد از 20 سالگی هنوز ادامه دارد اگر چه کلبرگ رابطه مستقیمی بین رشد اخلاقی و سن قائل نبود یعنی دقیقاً نمی توان گفت که کودک در چه سالی از مرحله ای به مرحله دیگر می رود همچنین معتقد بود کودک این مراحل را به ترتیب طی می کند مثلاً از مرحله یک نمی تواند به مرحله چهار برود بلکه باید مرحله دو و سه را هم طی کند. او می گفت: "سطح اخلاق پس عرفی، زمانی در فرد استوار می یابد که وی توانایی کافی برای تفکر انتزاعی پیدا کرده و به آخرین مرحله از رشد ذهنی خود رسیده باشد، هر فرد در درجه اول در مرحله اصلی خود قرار دارد و در عین حال، بعضی از داوری های اخلاقی او به مرحله بعد و یا مرحله قبل از مرحله ای که اکنون در آن قرار دارد مربوط می شود"(کدیور،1383).
کلبرگ هم مانند پیاژه و دیگر روانشناسان شناختی، فرآیند تحول قضاوت های اخلاقی را غیر قابل اجتناب می داند. از نظر او "تحول اخلاقی به معنی انطباق با معیارهای جامعه نیست، در این دیدگاه با تاکید بر مرحله ای بودن تحول اخلاقی، مفهوم آمادگی برای تربیت اخلاقی را یکی از مفاهیم اساسی می داند" (کدیور،1383). کلبرگ هم چون پیاژه و کانت یادگیری انفعالی اخلاق را نمی پسندد او معتقد است که کودک یا نوجوان، خود باید تجربه کند "یعنی قرار گرفتن فرد در موقعیت های طبیعی حل مسائل اجتماعی و اخلاقی و اندیشیدن فعالانه درباره آنهاست که موجب درونی شدن این ارزش ها می شود"(کدیور،1383). "از نظر کلبرگ، تشویق دانش آموزان به بحث درباره مسائل مختلف، توجه به نظر آنها، کمک به آنها در جمع بندی مطالب و مشارکت فعالانه آنها در مسائل اخلاقی، از مهمترین ابزارهای معلمان در کمک به رشد قضاوت های اخلاقی دانش آموزان است. برعکس، نصیحت و موعظه، بی توجهی به نظرات دانش آموزان، اداره کلاس به صورت مقتدرانه و تنبیه آنها به دلیل رعایت موارد اخلاقی،ازجمله شرایط نامناسب برای رشد اخلاقی آنها به حساب می آید"(کدیور،1383).
افرادی تحقیقات کلبرگ را ناقص انگاشتند و روش او را در فرهنگ های مختلف کارساز ندانستند و حتی عده ای بر کلبرگ خرده گرفته اند که کودکان و نوجوانان پسر را در تحقیقات خود همراه کرده و سوالات او بیشتر در مورد قانون، قرارداد اجتماعی، و عدالت بوده که بیشتر جنبه مردانه آن مطرح است. " از نظریه کلبرگ به علت "مرد محور بودن" نیز انتقاد شده است زیرا در آن، شیوه مردانه استدلال انتزاعی مبتنی بر عدالت و حق در سطحی بالاتر از سبک زنانه ئ استدلال مبتنی بر مراقبت و توجه قرار گرفته است" (گیلیگان،1982 بنقل از اتکینسون و همکاران،1385). "دختران در پاسخگویی به معماهای اخلاقی، بیشتر رعایت حال دیگران و فداکاری را مورد تاکید قرار می دهند تا حقوق افراد و احترام به قانون را"(توریل،1998بنقل از کدیور،1383). "شواهدی حاکی از آن است که افراد در موقعیت های متفاوت قواعد متفاوتی را به کار می گیرند و توالی مورد نظر کلبرگ دیده نمی شود"(کورتینز و گریف،1986، بنقل از اتکینسون و همکاران،1385). " پیوند رفتار اخلاقی با استدلال اخلاقی نیز جای تامل دارد و ممکن است بسیار ضعیف باشد یا کودکان سنین مختلف یاد بگیرند که چیزهایی را در مورد تصمیم های اخلاقی خود بگیرند، ولی آنچه که انجام می دهند از گفتار آنها متفاوت باشد"(بلاسی،1983، بنقل از کدیور،1383). "نظریه پردازان شناختی – اجتماعی معتقدند که کلبرگ در کنار سایر انتقاد ها، تاکید اندکی بر رفتار و تعیین کننده های موقعیتی در تحقیقات در این زمینه دارد"(کدیور،1383).
لارنس کلبرگ واضع نظریه رشد اخلاقی، با الهام از آرائ کانت در مورد اخلاق و همچنین نظریه رشد شناختی پیاژه، تئوری خود را پایه ریزی کرد گروه های زیادی از کودکان و نوجوانان بین 10 تا 16 سال را به مدت 12 سال مورد بررسی قرار داد و هر سه سال یکبار از آنها پرسش می کرد، سطوح رشد را به پیش عرفی، عرفی، و پس عرفی تقسیم نمود و برای هر سطحی دو مرحله قایل بود. مرحله1 اخلاق براساس اطاعت،مرحله2 اخلاق براساس پاداش، مرحله3 اخلاق پسر خوب، دخترخوب، مرحله4 اخلاق بر اساس قانون، مرحله5 اخلاق بر اساس پیمان اجتماعی، مرحله6 اخلاق بر اساس اصول اخلاقی درونی. کلبرگ تزریق اخلاق را به کودکان نمی پذیرفت بلکه معتقد بود که کودکان در مواجه شدن با سطح استدلال بالاتر، مواجه شدن با مسائل و تناقضات، تاثیر می پذیرند. افرادی بر نظریات کلبرگ خرده گرفته اند و تحقیقات او را در هر وضعیتی وارد نمی دانند از جمله گیلیگان از سبک مرد گرایی او انتقاد کرده است. راه کار کلبرگ به معلمین جهت کمک به دانش آموزان برای ارتقا به سطوح بالاتر، تشویق به بحث، توجه به آراء آنها، و مشارکت آنها در مسائل اخلاقی است. با تمام این توصیف ها هنوز بحث و جدل ما بین ارباب دین، فیلسوفان، روانشناسان، و کارشناسان علوم تربیتی ادامه دارد و در این میان ما هنوز فرزندان خود را به روش سنتی تربیت می کنیم.
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 09 مرداد 1402 (09:59)
- گزارش تخلف مطلب