آسیب شناسی روانی در نظریه آدلر
طبق نظریه آسیب شناسی آدلر شخصیت های بیمار آنهایی هستند که از رسیدن به برتری به شیوه ای که از لحاظ اجتماعی سازنده باشند، مأیوس شده اند. شخصیت های بیمار آنهایی هستند که رقابت، بی اعتمادی، غفلت، سلطه گری، سوء استفاده، یا لوس کردن بر آنها حکمفرما است که تمام اینها مانع از علاقه اجتماعی می شوند. فرزندان این خانواده ها به احتمال زیاد به بهای دیگران برای زندگی کاملتر تلاش می کنند. کودکانی که از علاقه اجتماعی ممانعت شده اند برای رسیدن به برتری یکی از چهار هدف خودخواهانه را انتخاب می کنند: توجه خواهی، قدرت طلبی، انتقام جویی، و اعتراف به ضعف یا شکست. این اهداف خودخواهانه در نهایت صفاتی خواهند شد که می توانند به سبک های زندگی بیمار گون بینجامند.
سبک زندگی نازپرورده ها زمانی ایجاد می شود که والدین شیفته فرزندان خود باشند و کارهایی را برای آنها انجام دهند که کودکان خودشان توانایی انجام دادن آنها را دارند. پیامی که این کودکان دریافت می کنند این است که قادر نیستند خودشان کاری انجام دهند. اگر کودکان نتیجه بگیرند که بی کفایت هستند، عقده حقارتی را پرورش می دهند که بیشتر از صرفا احساس های حقارت است؛ آنها خودپنداره کاملا بی کفایتی را اکتساب می کنند. عقده های حقارت باعث می شوند که شخصیت های نازپرورده از پرداختن به تکالیف اساسی زندگی یادگیری کارکردن، ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف، و عضو سازنده جامعه بودن اجتناب کنند. آنها که علاقه اجتماعی ندارند، می کوشند از طریق توجه خواهی مداوم جبران کنند. افراد دارای سبک زندگی نازپرورده، با اینکه به جامعه خدمت نمی کنند، از دیگران انتظار دارند که از آنها مراقبت کرده و به آنها توجه کنند. این آدم های نازپرورده در جریان تلاش کردن برای اینکه کانون توجه باشند، می توانند به مزاحمی تبدیل شوند که تعامل های اجتماعی رضایت بخش را مختل می کنند. سبک زندگی ناز پرورده منفعل به تنبلی می انجامد، طوری که افراد دارای این سبک تمایل دارند برای مراقبت شدن به دیگران وابسته باشند. نوجوانان یا بزرگسالان تنبل عملا مورد توجه منفی زیاد خانواده و دوستانی قرار می گیرند که سعی دارند آنها را به سبک زندگی سازنده تری ترغیب کنند. اگر مزاحم یا تنبل بودن نتواند توجه یا محبت کافی را به بار آورد، آدم نازپرورده احتمالا از جامعه بیشتر کنار کشیده و عبوس می شود.
کودکانی که تحت سلطه والدین بزرگ شده اند نیز به خاطر احساس عمیق عاجز بودن در هدایت کردن زندگی، دچار عقده حقارت می شوند. آنها که در کودکی احساس عجز کرده اند، از تکالیف اساسی زندگی دوری کرده و به هدف مخرب تری روی می آورند. هدف نابودکننده کسانی که همواراه تحت سلطه بوده اند این است که به چنان قدرتی برسند که هرگز دوباره به حقارت شدیدی که از زیر سلطه بودن ناشی می شود، دچار نشوند. کسی که قدرت طلب فعال است، امکان دارد آدمی یاغی شود که برای توجیه کردن اعمال قدرت بر دیگران یا صاحبان قدرت جامعه از در مخالفت برآید. امکان دارد که افراد یاغی پشت انواع شعارهای اجتماعی مخفی شوند، ولی هدف نهایی آنها این است که آنچنان قدرتمند شوند که هرگز دوباره تحت سلطه کسی قرار نگیرند. قدرت طلبان منفعل امکان دارد که با لجباز بودن و بی میلی به سازش کردن با حتی جزئی ترین خواسته دیگران، برای کنترل تلاش کنند.
یکی از رایج ترین سبک های روان رنجور که از سلطه گری والدین حاصل می شود سبک زندگی وسواسی است. نق نق، سرزنش، تمسخر، و عیب جویی مداوم والدین سلطه گر می تواند به عقده حقارتی منجر شود که به موجب آن آدم وسواسی احساس می کند که از حل کردن مشکلات زندگی عاجز است. افراد وسواسی که می ترسند در نهایت نتوانند از عهده تکالیف زندگی برآیند، به شیوه تردیدآمیز به سمت آینده پیش می روند. وقتی که احساس می کنند نمی توانند آینده خود را کنترل کنند، دچار تردید شده و از شک و دودلی برای پا پیش نگذاشتن استفاده می کنند. آنها برای جلوگیری از پیشروی هولناک زمان شاید به تشریفات نیز متوسل شوند. تشریفات علاوه بر اینکه با تکرار مداوم یک عمل احساس بی زمانی به فرد می دهد، حفاظی در برابر از دست دادن عزت نفس بیشتر نیز هست. آدم وسواسی همیشه می تواند بگوید اگر به خاطر وسواسی بودنم نبود، می دیدی که چه کارهایی می توانستم در زندگی انجام دهم. وسواس ها به عنوان وسیله جبرانی اهمیت خیلی بیشتری دارند، زیرا افراد وسواسی می توانند به وسیله آنها تقریبا احساس قدرت الهی کنند. تشریفات وسواسی به صورت عرصه ای برای کشمکش زیاد بین نیروهای خیر و شر جهان احساس می شوند که فقط آدم وسواسی قدرت کنترل کردن آن را دارد. آدم های وسواسی طوری عمل می کنند گویی قدرت آن را دارند که دنیا را از نیروهای خبیث، از مرگ یا بیماری های مخوف نجات دهند و برای انجام این کار فقط کافیست که آنها تشریفات خود را انجام دهند. بنابراین بارها اجاق گاز را وارسی می کنند تا مطمئن شوند خاموش است یا چاقوها را در زاویه ای مناسبی روی میز می گذارند؛ یا با اتومبیل برمی گردند تا مطمئن شوند که کسی را زیر نگرفته اند. تکرار نکردن وسواس ها به معنی عواقب شوم برای دنیاست. اگر افراد وسواسی احساس کنند که نمی توانند در صحنه زندگی موفق شوند، حداقل می توانند صحنه ای برای تشریفات نمایشی خودشان به وجود آورند. آدم وسواسی در نهایت می تواند اعلام کند که به پیروزی بزرگی دست یافته است: ببین من توانسته ام امیال خود را کنترل کنم.
کودکانی که مورد سوء استفاده قرار گرفته و کتک خورده اند، به جای کمک کردن به جامعه می خواهند از آن انتقام بگیرند. این افراد هنگام نوجوانی و بزرگسالی اغلب سبک زندگی تبهکارانه را پرورش می دهند که می خواهند با تعرض به جامعه ای که به نظر خیلی سرد و بیرحم می رسد، به برتری برسند. کسانی که سبک زندگی منفعل- پرخاشگر را اختیار می کنند، به صورت انفعالی انتقام می گیرند و از طریق بی توجهی دایمی به دیگران صدمه می زنند.
افرادی که مورد غفلت و بی تفاوتی قرار گرفته اند آمادگی دارند تا ابراز شکست کنند. آنها نمی توانند در جامعه ای که اهمیتی به آنها نمی دهد انتظار موفقیت داشته باشند. آنها می خواهند با کناره گیری و انزوا برتری شخصی خود را بر جامعه ثابت کنند. پیامی که در کناره گیری آنها وجود دارد این است که برتر از آن هستند که به دیگران نیاز داشته باشند. این گونه افراد منزوی برای تقویت کردن احساس برتری متزلزل خود دیگران را تحقیر کرده و خود را متقاعد می سازند که واقعاً چیز باارزشی را از دست نداده اند. افراد منزوی منفعل به خاطر این گونه کمبودهای شخصی ناامید شده و اعلام می دارند که راهی برای علاقه داشتن به دیگران یا خدمت کردن به آنها وجود ندارد.
هدف های مخرب شخصیت های بیمارگون، با توجه به جو خانوادگی که این گونه هدف ها را ترغیب می کند، معمولاً قابل درک هستند. با وجود قابل درک بودن، این هدف ها اشتباه هستند. شخصیت های بیمارگون با مرتکب شدن به اشتباهات اساسی، هدف های ناسازاگارانه تعیین می کنند. مثلاً براساس نمونه بسیار کوچکی که تجربه کرده اند، درباره ماهیت جامعه حکم کلی صادر می کنند.
خیال های غایی که افراد آشفته سعی می کنند به آنها تحقق بخشند نیز حداقل از نظر دیگران، اشتباهات اساسی انگاشته می شوند. در طول زندگی، معلوم خواهد شد که سبک زندگی بیمارگونی که آنها برای تحقق بخشیدن به هدف مخرب خود ساخته اند به زندگی عالی منجر نمی شود. برای مثال، مزاحم روان رنجور در نهایت ممکن است متوجه شود که به جای اینکه آدمی عالی شود، مزاحمی عالی شده است و الکلی های منفعل که کناره گیری کرده و سعی کرده اند از طریق الکل برتر از جامعه باشند، امکان دارد که خشنودی کامل را فقط در مستی کامل بیابند.
منابع:
1- نظریه های روان درمانی جیمز پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه یحیی سید محمدی
2- نظریه های مشاوره و روان درمانی دکتر عبدالله شفیع آبادی
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 09 مرداد 1402 (09:44)
- گزارش تخلف مطلب