نظریهها و الگوهای یادگیری خودتنظیمی
دیدگاههای نظری برجسته در زمینه یادگیری خودتنظیمی، فراوان است. در این زمینه، دیدگاههای متعددی مانند دیدگاه عاملی(ماک[1]و همکاران، 1989) پدیدارشناسی(مک کامبز[2]،1989)،ارادی(کورنو[3]،1989)، اجتماعی- فرهنگی (ویگوتسکی[4]،1987)،ساختگرایی(پاریسو برنز [5]،1989)، شناختی- اجتماعی(زیمرمن و شانک،1989)و نظریه کارور و شییر[6](1990) وجود دارد. این نظریهها اکثرا از دهه1980 در تلاش برای توصیف آنچه یادگیرنده موفق انجام میدهد، پدید آمدند. این دیدگاهها ساختارها و مکانیسمهای متفاوتی را پیشنهاد میکنند. بهعبارت دیگر، این نظریهها از نظر ابعادی که مورد تاکید قرار میدهند و در نتیجه اینکه چه راهبردها و فرایندهایی را برای ارتقای موفقیت تحصیلی مورد تاکید قرار میدهند، متفاوت هستند(وودگیت[7]،2005، به نقل از مردعلی،1387)اکثر این نظریهها چهار فرض عمومی مشترک درباره یادگیری دارند:
اول اینکه، یادگیرندگان در یادگیری خودشان فعالانه شرکت میکنند.دوم اینکه، یادگیرندگان میتوانند جنبههایی از شناخت (از قبیل هدفگزینی، بهکارگیری و کنترل راهبردهای شناختی، انگیزش(از قبیل باورهای خودکارآمدی، ارزش تکلیف، علائق) و رفتار(از قبیل کمک خواستن، نگهداری و نظارت بر تغییر شرایط تکلیف) خود را نظارت، کنترل و تنظیم کنند. سوم اینکه، یادگیرندگان معیارهایی دارند که میتوانند عمل خود را برای تعیین اینکه آیا فرایندهای خاصی باید ادامه یابند یا اینکه باید در آنها تغییراتی ایجاد شود، ارزیابی کنند. و چهارم اینکه خودتنظیمی شناخت، انگیزش و رفتار خود، رابطه بین شخص، بافت و موقعیت را میانجی میکند(مردعلی، 1387).
- ادامه مطلب
تاریخ: دوشنبه , 09 مرداد 1402 (13:14)
- گزارش تخلف مطلب