نقش والدین در تربیت فرزندان
عده ای از روانشناسان به نقش مادر و پدر در تربیت فرزندان تأکید زیاد دارند. فضای روانی میان کودک و فرزندان را میتوان براساس چند ضابطه مورد بررسی قرار داد. مثلاً طرز تلقی والدین به کودک میتواند بی اعتنایی، سلطه، محافظت کنند، سرد، پرخاشگر، گرم، عناد آمیز، طرد کننده و……… باشد. برخی محققان مانند بالدوین، کلاهورن و بریس مختلف را در فضای روانی میان والدین و کودک مشاهده کرده اند: 1- پذیرفتن و طرد کردن – این بُعد به شدت گرمی و صمیمیتی که اولیاء نسبت به کودک خود ابراز میکنند مربوط میشود، تحقیقات بین فرهنگی نشان میدهد که در این مورد تفاوتهای چشمگیر میان ملتها و حتی گروههای یک جامعه وجود دارد 2- توجه و بی توجهی – این بعد به شدت محافظت، مراقبت و توجه اولیاء نسبت به کودک مربوط میشود، این حالت میتواند از مواظبت و مراقبت شدید اولیاء از کودک در مورد روبرو شدن با مسایل زندگی تا بی اعتنایی، عدم مراقبت و عدم توجه افراطی ارائه یابد. 3- دیکتاتوری و دموکراسی – مربوط به میزان اشتراک کودک در فعالیتها و تصمیمات خانواده است غیر از این موارد توجه یا عدم توجهها، به فرزندان نیز مهم است. هم چنان که توجه پدر به دختران و میزان محبت با آنها، نوازش و در آغوش کشیدن آنها میتواند در روحیه دختر و جلوگیری از انحراف او مؤثر باشد. انرژی خاص که در پدر وجود دارد. اگر به درستی به فرزند دختر یا به عکس منتقل شود. نیاز عاطفی و حتی جسمی فرزندان را تأمین کرده و از انحراف آنان در سن بلوغ و نوجوانی جلوگیری میکند. تحقیقات نشان میدهد که بین رفتار ضد اجتماعی و ناسازگارانه کودک و این نوع رفتار در بزرگسالی ارتباط و مداومت وجود دارد، همچنین کودکان ناسازگاری که درکودکی پرخاشگر و برونگرا هستند، زمینه بیشتری برای ابتلاء به بیماری اسکیزوفرنیا دارند تا کودکانی که خجول و گوشه گیرند. بیعدالتی والدین براساس نتایجی که از این پژوهش بدست میآید. معلوم میشود که چرا در یک خانواده، با سطح مشخص و موقعیت اجتماعی اقتصادی رفتار همه بچهها یکسان نیست، چرا در یک خانواده همین بچهها تفاوت رفتاری چشمگیر دارند؟ مهمترین آن عدم توجه کافی والدین به فرزندان است. ظاهراً مادر یا پدر نباید تفاوتی میان فرزندان خود بگذارند. اما واقعیت آن است که چنین تفاوتی وجود دارد. والدین به دلایل فرهنگی و تربیتی به برخی از فرزندان خود توجه بیشتری دارند. این توجه میتواند هم از نظر دادن امکانات مادی صورت گیرد، هم به لحاظ کنترل و تأمین نیازهای عاطفی و توجه و اظهار علاقه به آنان باشد، بچه های دیگر که از توجه مادی و معنوی و عاطفی کمتری برخوردارند. و به خوبی هم آن را درک میکنند. اما قادر به بیان صریح اعتراض خود نمیباشند. حتی گاه بیان آن را امری صحیح نمیدانند، اما قادر به نشان ندادن اعتراض و واکنش خود به رفتار ناعادلانه والدین نمیباشند. پس شیوههای غیرمستقیم را برای این کار انتخاب میکنند.
شیوه های غیرمستقیم بیشتر برای جلب توجه است. حداقل در مراحل اولیه چنین است. اما پس از مدتی که به رفتارهای فوق عادت میکنند. حتی خود کودکان و جوانان فراموش میکنند که نیاز اصلی آنان چه بوده است. پس دست به خشونت میزنند. این خشونت ریشه در سرخوردگیهای عاطفی دارد، سرخوردگی عاطفی آنان ریشه در بیعدالتی والدین در توزیع امکانات میان فرزندان دارد که سبب بروز خشم در کودکان برخوردار از سهمیه کمتر است. خشم یا امکان بروز و ظهور مییابد که به شکل پرخاشگری و خشونت است که از مراحل اولیه شکل گرفته و در قالب رفتارهای بزهکارانه تجلی نهایی خود را نشان میدهد. گاهی هم خشم فرو خورده شده و منجر به افسردگی، گوشهگیری و بیماریهای گوناگون روانی و جسمیمیگردد. در هر حال بیعدالتی والدین که نامحسوس است، میتواند سبب تغییر سرنوشت فرزندان آنان گردد. تحقیق و پژوهش حاضر نشان میدهد که اکثر بزهکاران مورد تحقیق، فرزندان دوم به بعد هستند کسانی که در فرهنگ ما کمتر مورد توجه والدین هستند.
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 06 مرداد 1402 (21:29)
- گزارش تخلف مطلب