احساسهای حقارت: منبع تلاش انسان
آدلر معتقد بود که احساسهای حقارت همیشه به عنوان نیروی برانگیزاننده در رفتار انسان وجود دارند.
آدلر نوشت: (انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن)
چون این وضعیت همه ی انسانهاست،بنابراین علامت ضعف یا نابهنجاری نیست.رشد فرد از جبران،از تلاشهای ما برای غلبه کردن به حقارتهای واقعی یا خیالی ما ناشی می شود.ما در طول زندگی خود با نیاز به جبران کردن این احساس حقارت و تلاش کردن برای سطوح به مراتب بالاتر رشد تحریک می شویم.
این فرایند در کودکی آغاز می شود.کودکان کوچک و درمانده و کاملا به بزرگسالان وابسته هستند.آدلر معتقد بود که کودک از قدرت و نیروی والدین خود آگاه است و میداند که نمی تواند در برابر این قدرت مقاومت و با آن مبارزه کند.در نتیجه،کودک در مقایسه با افراد بزرگتر و قویتر پیرامون خود احساسهای حقارت را پرورش می دهد.
با اینکه این تجربه ی اولیه ی حقارت در مورد همه به هنگام کودکی صدق می کند ولی به صورت ارثی تعیین نشده است.بلکه، این حاصل محیط است که برای تمام کودکان یکسان می باشد محیط درماندگی و وابستگی به بزرگسالان.بنابراین،احساسهای حقارت گریز ناپذیرند،ولی از آن مهمتر،ضروری هستند زیرا برای تلاش و رشد،انگیزش تامین می کنند.
عقده ی حقارت
تصور کنید کودکی رشد و نمو نمی کند.وقتی کودکی نتواند احساسهای حقارت خود را جبران کندچه پیش می آید؟ناتوانی در غلبه کردن بر احساسهای حقارت،آنها را تشدید کرده و به عقده ی حقارت منجر می شود.
افرادی که عقده ی حقارت دارند نظر نامناسبی درباره ی خود داشته و احساس می کنند قادر نیستند با ضروریات زندگی کنار بیایند.
عقده ی حقارت از سه منبع در کودکی ناشی می شود:حقارت عضوی،لوس کردن،غفلت
بررسی حقارت عضوی،اولین تلاش پژوهشی آدلر،زمانی انجام شد که او هنوزهمکار فروید بود و فروید این عقیده را تایید کرد.آدلر نتیجه گرفت که اعضای ناقص بدن،شخصیت را از طریق تلاشهای فردبرای جبران کردن این نقص یا ضعف شکل می دهند،درست همان گونه که آدلر نرمی استخوان،یعنی حقارت عضوی سالهای کودکی خود را جبران کرد.
تاریخ نمونه های متعددی از این گونه جبران را ثبت کرده است:در دوران باستان،دولتمرد یونانی دموستنس لکنت زبان خود را جبران کرد و خطیب زبردستی شد. تئودور روزولت مریض احوال،بیست و ششمین رئیس جمهور آمریکا،در بزرگسالی الگویی برای تناسب اندام شد.
تلاشهایی که برای جبران کردن حقارت صورت می گیرند می توانند دستاوردهای هنری،ورزشی،اجتماعی به بار آورند ولی اگر این تلاشها شکست بخورند،می توانند به عقده ی حقارت منجر شوند.
لوس کردن کودک نیز می تواند موجب عقده ی حقارت شود.کودکان نازپرورده کانون توجه خانواده هستند.هر درخواست و نیاز آنها برآورده شده و چیزی از آنها دریغ نمی شود.این کودکانتحت چنین شرایطی به طور طبیعی فکر می کنند که باید در هر موقعیتی آدمهای خیلی مهمی باشند و دیگران همیشه باید در برابر آنها سر فرود آورند.اولین تجربه در مدرسه،جایی که این کودکان دیگر کانون توجه نیستند،شوکی را به آنها وارد می کند که برای آن آمادگی ندارند.
کودکان ناز پرورده احساس اجتماعی کمی دارند و حوصله ی کسی را ندارند.آنها هیچ گاه یاد نگرفته اند که برای چیزی که میخواهند صبر کنند،یاد نگرفته اند که بر مشکلات چیره شده یا با نیازهای دیگران سازگار شوند.وقتی کودکان نازپرورده با موانعی بر سر راه ارضای نیازهای خود روبرو می شوند،به این باور می رسند که باید نقایصی شخصی داشته باشند که جلوی آنها را می گیرند،بدین ترتیب عقده ی حقارت ایجاد می شود.
به راحتی می توان درک کرد که چگونه کودکان غفلت شده،ناخواسته،و طرد شده می توانند عقده ی حقارت را پرورش دهند.دوره ی کودکی و طفولیت آنها با فقدان محبت و امنیت مشخص می شود.زیرا والدین آنها بی اعتنا یا متخاصم هستند.در نتیجه،این کودکان احساسهای بی ارزشی،یا حتی خشم را پرورش می دهند و دیگران را با بی اعتمادی برداشت می کنند.
منبع: سیدمحمدی، یحیی، (تالیف:دوان شولتز، سیدنی الن شولتز)، نظریه های شخصیت، نشر ویرایش، 1391