کیفیت زندگی و دیدگاه های نظری درباره آن
مقدمه
اصطلاح کیفیت زندگی در اواخر سال 1950 در مباحث اقتصادی اجتماعی مطرح شد و سپس این مفهوم وارد حیطه روانشناسی شد و روانشناسان سعی نمودند شاخص های آسایش و رفاه را گسترش داده و به نیاز های سطوح بالاتر نیز توجه نمایند. تقریبا از سال های 80- 1978، 200 مقاله با عنوان کیفیت زندگی منتشر شده که در طول سالهای 89 – 1988 به 400 مقاله رسیده است (کینگ، 1994، به نقل از صبوری، 1389) تحقیق در خصوص کیفیت زندگی در ابتدا در رابطه با عموم مردم و مقایسه با افراد معلول انجام می شد و سپس در جهت مقایسه انواع معلولیت ها به کار گرفته شد در حیطه بهداشت روان نیز بتدریج مرکز این تحقیقات از بیماران بیمارستانی به جامعه منتقل شد(سینتیا و پاملا، 1998 به نقل از صبوری، 1389).
کیفیت زندگی مفهومی چند بعدی، ذهنی و پیچیده و فرایندی جامع و منعطف است که تمام جنبه های زندگی افراد را در بر می گیرید و به عبارت دیگر یک درک فردی منحصر بفرد، و راهی است برای بیان احساس یک فرد در مورد سلامت یا سایر جنبه های زندگی، که از طریق بیان عقاید افراد و با استفاده از ابزارهای استاندارد شده بررسی می شود (گیل، 1994، به نقل از صبوری، 1389).
در مطالعات کیفیت زندگی آنچه مهم است میزان برآورده شدن نیازها و اولویتهای اساسی انسان است، امروزه یک تحول بسیار مهم در امر نظارت بر خدمت رسانی درمانی و بهداشتی وجود دارد و آن افزایش درک اهمیت نقطه نظرات بیماران است. چند بعدی بودن کیفیت زندگی به لحاظ اینکه فردی است ابعاد مختلف سلامت و آسایش روانی و اجتماعی زندگی افراد را در بر داشته و متأثر از تجربیات شخصی و درک فرد از زندگی است که با گذشت زمان تغییر می کند. اگر چه جنبه عینی در توصیف میزان سلامت مهم است، ولی انتظارات و دریافت های ذهنی فرد است که بیانگر کیفیت زندگی واقعی بیان شده توسط وی است. برخی از صاحبنطران کیفیت زندگی را در رابطه با سطح خوشحالی و رضایت مندی از زندگی و احساس فردی بهتر زیستن توصیف می نمایند و گروهی نیز آن را در ابعاد عملکردی و کنترل بیماریها و نشانه های آن مورد توجه قراد داده اند (الینگسون، 2000، به نقل از صبوری، 1389).
بررسی ها نشان می دهد که مشخصات فردی و زمینه ای می تواند در کیفیت زندگی موثر باشد، به عنوان مثال سن روی بسیاری از ابعاد کیفیت زندگی موثر است. عوامل دیگری که می توانند روی جنبه های مختلف کیفیت زندگی تأثیر داشته باشند شامل وضعیت تاهل، ارتباطات اجتماعی و عوارض طولانی مدت بیماری می باشند. اکثر پژوهش های انجام شده حاکی از احساس ارتقای کیفیت زندگی متناسب با میزان حمایت خانواده و دوستان می باشند(گارت، 2002، به نقل از صبوری، 1389).
کارنوس و راجرز (1976، به نقل از عرب خزائلی، 1390) بیان می کنند که شاخص های ذهنی از قبیل شادی و رضایت پنجاه درصد واریانس کیفیت زندگی را شامل می شود. شاخص های عینی درباره وضعیت اجتماعی، اقتصادی و آموزش که بوسیله دانشمندان علوم اجتماعی اندازه گیری می شود بقیه واریانس را تشکیل می دهند.
فرانس و پاورز (1985، به نقل از عرب خزائلی، 1390) معتقدند که کیفیت زندگی، ادراک فرد از رفاه است که از رضایت یا عدم رضایت در حیطه های مهم زندگی وی ناشی می شود. به عقیده لهمان (1996، به نقل از عرب خزائلی، 1390) کیفیت زندگی: 1) یک پدیده ذهنی منعکس شده در احساس کامل و همه جانبه بهزیستی است. 2) یک تجربه وابسته به حداقل سه متغیر: الف) ویژگی های شخصیتی نظیر سن و جنس ب) جنبه های عینی حوزه های مختلف زندگی نظیر در آمد و ج) جنبه های ذهنی همان حوزه ها نظیر رضایت از درآمد، است.
بنابر تعریف سازمان بهداشت جهانی(1994) کیفیت زندگی درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، نظام ارزشی که در آن زندگی می کنند، اهداف، انتظارات استاندارد شده و اولویت هایشان است. این مسئله کاملاً فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگی شان استوار است (بونومی و همکاران،a 2000).
با توجه به تعاریفی که در مورد کیفیت زندگی ارائه شد به نظر می رسد که محققان بر سه اصل در ارتباط با مفهوم کیفیت زندگی توافق دارند:
1) چند بعدی بودن: کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است و بر پایه ابعادی که اتباط نزدیک با یکدیگر دارند بنا شده است، از این رو لازم است از زوایا و ابعاد مختلفی سنجیده شود. به طور کلی سه بعد اصلی کیفیت زندگی عبارتند از: ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی. بعد جسمانی به دریافت فرد از توانایی هایش در انجام فعالیت های روزانه اشاره دارد و دربردارنده انرژی، درد، ناراحتی، خواب و استراحت، و توان کاری است. بعد روانی شامل جنبه روانشناختی سلامت مانند افسردگی، ترس، عصبانیت، خوشحالی و آرامش است. بعد اجتماعی نیز به توانایی فرد در برقراری ارتباط با اعضای خانواد ه و همسایه ها، همکاران وسایر گروه های اجتماعی، وضعیت شغلی و شرایط اقتصادی مربوط می شود.
2) ذهنی بودن: کیفیت زندگی یک ارزیابی ذهنی است و افراد خود بهترین قضاوت کنندگان راجع به کیفیت زندگی شان هستتند.
3) پویا بودن: کیفیت زندگی یک ماهیت پویاست نه یک ماهیت ایستا. بدین معنی که یک فرایند وابسته به زمان بوده و متأثر از تجربه شخص و درک او از زندگی است (کینگ و هیندز، 2004).
ابعاد کیفیت زندگی
ابعاد متنوعی از کیفیت زندگی وجود دارد. یکی از آنها کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی است که جنبه ای از کیفیت زندگی را شرح می دهد که به طور خاص با سلامت شخص مرتبط است. بحثی که وجود دارد این است که آیا کیفیت زندگی یک پدیده عینی است یا ذهنی؟ بر طبق دیدگاه های فعلی، کیفیت زندگی اساساَ یک احساس ذهنی از بهزیستی است که شامل ابعاد فیزیکی، اجتماعی، و معنوی است (ادینگتون، کارلا، 2000 به نقل از عرب خزائلی، 1390).
میبرگ (1993 به نقل از، طباطبایی عینکی 1390)، 4 بعد را برای کیفیت زندگی مشخص کرده است:
1. احساس رضایت از زندگی خود به طور کلی.
2. توانایی ذهنی برای ارزیابی رضایت بخش از زندگی فرد.
3. وضعیت قابل قبول فیزیکی، روانی، اجتماعی و سلامت هیجانی که بوسیله شخص ارجاع داده شده، مشخص می شود.
4. ارزیابی عینی به وسیله شخص دیگری که در زندگی شخصی فرد با کیفیت است که این تهدید کننده است.
و به طور کلی اکثر متخصصان و صاحب نظران معتقدند کیفیت زندگی دراین پنج بعد پذیرفته شده است که عبارتند از:
1) بعد فیزیکی
2) بعد روانشناختی
3) بعد اجتماعی
4) بعد جسمانی
5) بعد معنوی
بعدی فیزیکی شامل قدرت، انرژی، توانای انجام فعالیت های روزمره زندگی و مراقبت از خود است. شایع ترین نشانه بعد روانشناختی عبارتنداز: اضطراب، افسردگی و ترس. بعد اجتماعی به چگونگی رابطه فرد با خانواده و دوستان و همکاران و اجتماع اشاره دارد. بعد جسمانی به بررسی علائم بیمار و عوارض جانبی درمان می پردازد. بعد معنوی به این مفهوم اشاره دارد که هرکس در زندگی دارای هدف و معنایی است (کینگ و هیندز، 2004).
عوامل موثر بر کیفیت زندگی
کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی، نسبی، متاثر از زمان مکان ارزش های فردی و اجتماعی است. عوامل موثر بر آن بسته به دوره زمانی و مکانی و شرایط فرهنگی تغییر می کند. شکی نیست که واقعیت ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد هم در آن نقش تعیین کننده دارد. از دید الیور (1997، به نقل از غلامعلیان، 1386) عوامل تعیین کننده کیفیت زندگی در سه طبقه قرار می گیرند:
1. مشخصات فردی، شامل متغیر های دموگرافیک.
2. شاخص های عینی کیفیت زندگی، که شرایط محیطی را شامل می شوند و متغیرهای مربوط به رفاه عمومی، بهداشت محیط و تحرک، فرهنگ و مذهب، محیط طبیعی، سیاست ها را نیز در بر می گیرد.
3. شاخص های ذهنی کیفیت زندگی، که با مفاهیمی چون احساس رضایتمندی از زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف می شود.
از طرفی نیز چهار متغیر خانواه، وضعیت جسمانی، وضعیت اقتصادی اجتماعی و وضعیت روحی/ روانی می توانند مستقیم یا غیر مستقیم بر روی کیفیت زندگی اثر گذار باشند. که در هر فرد می تواند یکی از این متغیرها تأثیر بیشتری داشته باشد. می توان گفت که عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارتست از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنجه که باید باشد (غلامعلیان، 1386).
مرکز مطالعات کیفیت زندگی از مدل ها و تکنیک هایی استفاده می کند که ادعا می کند که هم وجه عینی و هم وجه ذهنی کیفیت زندگی را می سنجد و بر تعریفی از زندگی مبتنی است که هم سطح و هم عمق را در بر دارد و ضمن توجه به وضعیت فرد از نظر وی و پایگاه اجتماعی و سلامتی، معنایی که این شرایط برای فرد دارد و احساس خوب بودن و رضایت از زندگی را نیز شامل می شود. نمونه از یافته ی این مرکز بدین شرح است:
1. در ارتباط با کیفیت زندگی، مهم نیست که از نظر عینی فرد چه شرایطی(جنس، قد، تحصیلات و...) داشته باشد، کیفیت زندگی او به مقدار زیادی وابسته به این است که چه احساسی درباره خودش دارد.
2. میزان درآمد سالانه همبستگی چندانی با کیفیت زندگی فرد ندارد.
3. نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مساله اساسی این است که فرد از کار ش رضایت داشته باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد.
4. در ارتباط با سلامتی، کیفیت زندگی اغلب به این تشخیص که فرد بیمار است، آسیب می رساند، موارد بیشتر به این دلیل است که بیماری و کسالت، درد سرهایی برای فرد می آفریند و روال عادی زندگی را بر هم می زند (شریفی، 1389).
5. کیفیت زندگی تقریباً هیچ ارتباطی با مصرف الکل و سیگار و تعداد غذا خوردن و ورزش ندارد.
اعضای یک جامعه از این نظر که عوامل مختلف تا چه حد بر کیفیت زندگی آنها تاثیر می گذارد متفاوتند. این اختلاف نظر به خصوص در میان گروه های سنی و جنس های متفاوت قابل مشاهده است چون افراد از این نظر که کدام بعد اهمیت بیشتری در کیفیت زندگی آنها دارد، تفاوت دارند. هم چنین مطالعات نشان می دهند که در کشورهای ثروتمند، اغلب بیش از کشورهای فقیر احساس رضایت و آسایش وجود دارد ولی همبستگی میان سطح زندگی و احساس خوب نسبت به زندگی در وضعیت ثبات نسبی است، و این احساس افت نمی کند به بیان دیگر به نظر نمی رسد که احساس خوشبختی با پیشرفت در زمینه مادی افزایش یابد (خوارزمی، 1386، به نقل از صفری، 1390).
شیوه های بهبود کیفیت زندگی:
انسان به طور فطری تلاش می کند تا در حیات اجتماعی خود کم و کیف مطلوب شرایط زندگی را برای خود تأمین کند. داشتن یک زندگی با یک کیفیت مطلوب همواره آرزوی او بوده است و در طول سالیان متمادی، یافتن مفهوم زندگی خوب و چگونگی دستیابی به آن فکر و ذهن او را به خود مشغول کرده است (ریشتر، 2004، به نقل از مرادی، 1390).
گودمن، از نخستین کسانی بود که در زمینه عوامل موثر بر کیفیت زندگی کار کرده است. وی در یکی از تحقیقات خود، به این نتیجه رسیده که دو عامل بر کیفیت زندگی موثر است، عامل اول ابزاری است و منعکس کننده محیط زندگی و موقعیت خانوادگی است. عامل دوم ارتباطی است و کیفیت ارتباط بین فردی را نشان می دهد، این دو عامل مشابه نیازهای دوم و سوم مزلو یعنی نیاز به امنیت و نیاز به تعلق و عشق هستند. این مسئله اهمیت ابعاد مختلف زندگی را در بهبود کیفیت زندگی نشان می دهد. در کل برای بهبود کیفیت زندگی باید این بهبود در تمام ابعاد زندگی وجود داشته باشد (گودمن 1997به نقل از شریفی، 1389).
از نظر کالمن (2003، به نقل از شریفی، 1389)، وقتی می توان گفت که یک کیفیت عالی برای زندگی وجود دارد که امیدهای فردی با تجارب وی تطابق داشته باشد و تکمیل شود. حالت عکس هم صدق می کند، کیفیت پایین زندگی وقتی است که امید ها با تجارب همخوان نشود. به بیان دیگر، شیوه زندگی با این مفهوم که فرد به خواسته خود می رسد بهبود می یابد. با این وجود، این بدین معنا نیست که امید های شخصی و آرزو ابتدا مثبت شده و سپس تکمیل می شود. کالمن اشاره می کند اهدافی که توسط عوامل، ایجاد می شوند باید واقع گراتر باشند، وقتی که آرزوها را واقعی تر کرده و فرد را به توسعه و رشد در راه های دیگر تشویق کنیم، فاصله میان امیدها و دستیابی به آن به خوبی کم می شود. بنابراین با توجه به نظر کالمن، حقیقتاً می توان شیوه زندگی فرد را با مخالفت کردن با آرزوها بهبود بخشید و همچنین گاهی لازم است که بعضی آرزوها را حذف کنیم تا فاصله بین آنچه تجربه شده و آنچه انتظار می رود، کم گردد.
از نظر خوارزمی (1386، به نقل از صفری، 1390)، کیفیت زندگی در سطح فردی به جهان بینی فردی و نگاه او به زندگی بستگی دارد. تمام بحث کیفیت زندگی سرانجام به فرد بر می گردد، این فرد است که باید احساس کند همه تلاشهایی که در سطح جهانی و ملی صورت می گیرد، زندگی او را بهبود می بخشد.
همچنین بهبود کیفیت زندگی به عنوان یکی از رویکردهای بی شمار در روانشناسی مثبت نگر، جهت افزایش شادکامی و کیفیت زندگی انسانی از رویکرد رضایت مندی نسبت به زندگی حمایت می کند. نظریه کیفیت زندگی بر این فرض استوار است که عناصر عاطفی و هیجانی- شادمانی تا حد زیادی از قضاوت های شناختی از رضایت مندی از زندگی ناشی می شود و یا از این ارزیابی حاصل می شود که چه وقت فرد احساس شادمانی و امنیت می کند و معیارهای او در مورد کار و فعالیت رضایت بخش برآورده شده است. در نظریه کیفیت زندگی، کیفیت زندگی معادل با رضایت مندی از زندگی است (فریش، ترجمه خمسه، 1389، به نقل از مرادی، 1390).
منبع: کریمی وکیل، علیرضا(1391)، رابطه کیفیت زندگی و جهت گیری مذهبی با اضطراب مرگ، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی(ره) تهران
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 09 مرداد 1402 (16:14)
- گزارش تخلف مطلب