نقش زن در مکتب افلاطون
دومین صورت, به اعتقاد معتقدان این نظر, برعکس دیدگاه نخست است. اینان معتقدند افلاطون بهترین مبلغ[ مردسالاری و] جامعه ای مردانه است که رهبری مطلقه آن به دست مردان است و فراخوانی وی در جمهوریت, به آزادی زنان, جز پوششی برای پنهان کردن کراهت و ناخوشایندی وی از زنان نیست. حقیقت آن است که وی می خواست زن را مرد کند, زیرا در نظام اشتراکی[ و کمونیستی] مالکیت و زنان[ که مالکیت فردی, پذیرفته نبود و زن اختصاص به مرد خاصی نبود, بلکه مردان به اشتراک از وی کامجویی می کردند] بانوان می بایست از خانه بیرون روند و وارد جامعه شوند تا دانش بیاموزند و ((مردگونه)) شوند.
طرفداران نظریه دوم برای اثبات درستی تفسیر خود از گفته های افلاطون, دو دلیل نشان می دهند:
اگر به حقیقت افلاطون می خواست زنان را آزادی دهد, به اجرای نظام اشتراک زوجیت و جنسی, فقط در طبقه حکما و سپاهیان بسنده نمی کرد, بلکه گستره آن را به زنان دیگر طبقات اجتماع گسترش می داد[.افلاطون اجتماع را شکل یافته از سه طبقه: حکیمان, سپاهیان و پیشه وران می داند و معتقد است برای داشتن بهترین فرزانگان و نظامیان می بایست از بهترین زنان کارآزموده, به اشتراک کامجویی کرد. شرح این مطلب در دنباله سخن میآید].
وقتی افلاطون در آخرین اثرش, قوانین از نظریه اشتراک برگشت, بار دیگر زن را به خانه برگرداند, تا کارهای سنتی را بکند: زاد و ولد, تربیت فرزندان و خانه داری; یعنی وی ملک ویژه مردان شد.
این دو صورت متفاوت است. کدام یک را بپذیریم و بگوییم بیشتر به نظر واقعی افلاطون درباره جایگاه زن نزدیکتر است؟
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 07 مرداد 1402 (17:44)
- گزارش تخلف مطلب