رویکرد شناخت گرایانه به انگیزش
یکی از فرضهای اساسی دیدگاههای شناختی در مورد انگیزش این است که انسانها فقط به وقایع بیرونی پاسخ نمیدهند بلکه به ادراکشان از این وقایع پاسخ میدهند. بر خلاف دیدگاه رفتاری، دیدگاه شناختی انگیزش، بر منابع درونی انگیزش مثل کنجکاوی، علاقه به تکلیف به خاطر خود تکلیف، خشنودی از یادگیری و حس کاملتر بودن تاکید میکند.
برخی از نظریههای شناختی فرض میکنند که انسانها یک نیاز اساسی به درک محیطشان، احساس شایستگی و فعال و موثر بودن در سازگاری با جهان دارند (آر. دبلیو. وایت، 1959). این موضوع شبیه به مطالبی است که پیاژه در مورد تعادلجویی نوشته است. تعادلجویی بر اساس نیاز به درونی سازی اطلاعات جدید و منطبق کردن آن با طرحواره موجود شناختی شکل میگیرد- به عبارت دیگر بر اساس نیاز به فهمیدن. بنابراین از نگاه نظریههای شناختی، انسانها فعال و کنجکاو به نظر میرسند، در جستجوی اطلاعات برای حل مشکلات شخصی مربوط هستند، و به گرسنگی و ناخشنودیهایی که در راه رسیدن به هدفی که خودشان برگزیدهاند پیش می آید بی توجهند. انسانها سخت کار میکنند چون از کارشان لذت میبرند و چون میخواهند بفمند!
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 02 مرداد 1402 (17:59)
- گزارش تخلف مطلب